یادداشتی کوتاه در پایداری و جاودانگی ایران و فرهنگ ایران
یادداشتی کوتاه در پایداری و جاودانگی ایران و فرهنگ ایران
به راستی بنیادهایِ سیمرغیِ پایداری ایران و ایرانی کدام اند؟
بنیادهایِ فرهنگ ایرانی برای پیروزی بر بیداد در زمانه و زمانه هایِ بسیار دشوار چه بوده که این فرهنگ تا امروز پاینده مانده و ایران و ایرانی هم چنان سربلند از همه نابسامانی های بسیار فراگیر؛ هم چنان پابرجاست؟ هربار هنگامی که چنان می نماید در گرفتاری های گوناگون فرو مانده و تلخی همه جانبه ی شکست از هر سو بر آن وارد آمده؛ دوباره از جای برخاسته و خود را «از نو» ساخته است؟
بنیادِ سیمرغی پایندگی ایران و ایرانی کدام است؟ چگونه از دسترس همه گرفتاری ها فراتر رفته است؟ به ویژه در هنگامه ی روبرویی با سه گانه ی دروغ، دشمنی و خشکسالی همانند آتشی زیر خاستر، روشن مانده و به هنگام ، شعله برکشیده و تمام پلشتی ها و بیداگری ها را سوزانده و چون آتشِ نامیرایِ آتشکده های اش، ایران و ایرانی را جاودان نگاه داشته است؟
نخست باید گفت که این راز، دینی و رازورانه نیست، هرچند برخی دین ها و آیین های رازورانه ی باستانی و امروزی، چه آن را به زبان آورده یا نیاورده باشند، از آن بهره ها گرفته اند.
این راز سیمرغی که به صورت پاک خود در شاهنامه به خوبی پژواک یافته همانا دارای دو بخش برونی و درونی است. بخش درونی به ویژگی های نیک مانند استواری و پایندگی، بردباری و امید، تلاش، شادی، فرزانگی و خرد، مهربانی، آرامش، داد و دهش، دلاوری، راستی جویی و دیگر نیکی هایِ پندار باز می گردد که همواره در دل و جان ایرانیان به خوبی پرورده و نگهداری شده است و بخش بیرونی در گفتار و کردار نیک و گسترش آن ها در جهان بوده است.
ناگفته پیداست این ویژگی های درونی و نُمود برونی شان ها نه تنها گنجینه های بسیار پر ارزش فرهنگ ایرانی بوده اند و خواهند بود بل که به شایستگی به سان ارزش هایی بی همتا در چشم اندازی جهانی شناخته شده اند.
راز پایندگی شان نیز در همین بوده و خواهد بود. این ویژگی ها از یک سو چنان درونی اند که هیچ دشمن بیرونی را یارای دسترسی بدان ها نیست و از دیگر سو برآیند برونی شان چنان پر ارج است که همیشه ستایش همگانی را بر انگیخته و بر می انگیزد.
فرهنگ ایرانی این چنین با پرورش و نگه داری این ویژگی ها در ژرفای تو در توی دژهای دست نیافتنی ادب، هنر و آیین های خود توانسته پایداری اش را در هر زمانه ی پریشانی؛ جاودان بدارد و سرزمین ایران نیز بر همین روند پایدار مانده است.
بنابراین در این فرهنگ پیروزی همواره از آن ایرانیان بوده است که در بدترین روزگار و بیدادگرانه ترین فشارها، آتش سیمرغی خرد درونی خود را در دل و جان خویش روشن نگاه داشته اند و فروغ آن را پیش پای خود، هم میهنان و هم جهانیان فرا نهاده اند.
چنین بود که حافظ سرود:
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست.
همچنین اقبال لاهوری چنین یاد کرد و سخن سرداد:
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده یِ ناخورده در رگِ تاک است.
و فردوسی بزرگ در ستایشِ خرد فرمود:
خرد چشم جان است چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی و زویت غمیست
و زویت فزونی و زویت کمیست
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است وگوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بیگمان
خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم که یارد شنود
آتش سیمرغی را در دل و جان روشن بدارید که هیچ درد و رنجی را در برابرش یارای هماوردی نیست و پیروزی برای چنین مردمانی نزدیک است.
محمد احیائی
@coariya
#یاوران_سرزمین_آریا
#سیمرغ
#ایران
#شاهنامه
#حافظ
#جان_و_خرد